در این مقاله به موضوعی می‌پردازیم که برای نویسندگان کودک، والدین و خوانندگان خردسال بسیار مهم است: نقش والدین در ادبیات کودکان

اگر به این موضوع فکر نکرده‌اید، تنها نیستید: اغلب نویسندگان روی شخصیت کودک ، یا فضای داستان و مضمون آن تمرکز دارند و به ندرت به نقش والدین در داستان فکر می‌کنند.

این قضیه کمی آسیب‌زاست، زیرا والدین همان کسانی هستند که داستان ها را می نویسند، و بنابراین به طور طبیعی دوست دارند شخصیت پدر و مادر در داستان:

  • شخصیتی دانا و خردمند
  • شخصیتی که مشکلات را حل می کند
  • و  شخصیتی که کودک را تحت الشعاع قرار می دهد

باشد.

همه این مسائل می تواند کتاب کودک شما را کاملاً خراب کند. در این مقاله یاد می‌گیریم چطور رفتار پدر و مادر را در داستان مدیریت کنیم.

یادتان می‌آید در داستان‌های کلاسیک و قدیمی، بچه ها شخصیت‌های مرکزی یک داستان بودند و بدون حضور دائم بزرگترها آزادانه به کشف دنیاهای جدید می‌پرداختند؟

دلیلی دارد. والدین، گرچه بخش مهمی از زندگی یک کودک هستند، اما گاهی ماهیت اصلی یک کتاب کودک را ضایع می‌کنند. در بسیاری از کتابهای کودک که نویسندگان تازه کار می‌نویسند، پدر و مادر نه تنها نقش اصلی و کلیدی را بازی می‌کنند، بلکه گاهی نقش شخصیت کودک را هم تحت الشعاع قرار می‌دهند. این ایراد دارد. و احتمالا به این خاطر است که یک مادر یا پدر کتاب قصه را نوشته است، و دلش میخواهد قهرمان داستان باشد. به جای این کارها این مقاله را تا انتها دنبال کنید تا با بهترین روش‌های گنجاندن والدین در یک کتاب کودک آشنا شوید.

قدرت داستان هایی که در آن محوریت کودکان هستند

کتاب‌های کودک باید پناهگاهی برای کودکان باشد که در آن بتوانند هویت خود را کشف کنند، رشد کنند و هویت‌شان را بپذیرند. یعنی باید آنها را در دنیایی قرار دهید که در آن بچه ها مسئول هستند. اما چرا؟

به این دلایل:

آزادی اکتشاف: کتابهایی که به کودکان این امکان را می دهند بدون کمک و راهنمایی والدین دست به کاوش بزنند، اغلب جادویی‌ترین کتاب‌ها هستند. «سفر» اثر آرون بکر نمونه ای زیبا از این موضوع است. این کتابِ تصویری بی کلام، داستان دختر کم سن و سالی است که مداد شمعی قرمز رنگی را کشف می‌کند که به او این امکان را میدهد درهایی را به جهان‌های تخیلی بکشد. او آزاد است به طور مستقل ماجراجویی خود را طی کند، بدون اینکه بزرگسالی به او بگوید کجا برود یا به چه فکر کند.

تاکید بر استقلال کودک: استقلال را می توان در کتاب های مصور نیز گنجاند. در کتاب «کوردوروی» اثر دان فریمن، خرس کوچولویی به نام کوردوروی در شب به تنهایی وارد یک ماجراجویی در یک فروشگاه بزرگ می‌شود. در بسیاری از کتاب‌های کودکان، کودکان کارهایی انجام می‌دهند که در دنیای واقعی اتفاق نمی‌افتد: شهر را کاوش می‌کنند، روی طناب راه می‌روند، به سرزمین‌های دور سفر می‌کنند. اما خواندن کتاب هایی از این دست راهی برای آموزش استقلال به خوانندگان کم سن است.

کشمکش‌های باورپذیر : حتی در کتاب های مصور نیز شخصیت کودک می تواند بدون حضور والدین کشمکش (conflict) داشته باشد. کتاب‌هایی مانند «ماتیلدا» نشان می‌دهد که چگونه کودکان می‌توانند حتی در غیاب یا غفلت والدین رشد کنند و شکوفا شوند.

با این حال، این بدان معنا نیست که شما باید والدین را به طور کامل از کتاب قصه کودک کنار بگذارید. فقط باید تعادل مناسب را ایجاد کنید.

4 راهکار برای افزودن والدین به قصه کودک

آنها را حمایت کننده نشان دهید، اما به دور از کودک: والدین می توانند آنجا باشند اما در پس زمینه. به این ترتیب بچه ها حرف اول را می زنند، اما گرمای خانواده همچنان احساس می شود. در «روز برفی» نوشته ازرا جک کیتس، مادر پیتر آنجاست و به او آرامش می‌دهد، اما مانع از اکتشاف برفی او نمی‌شود.

در صورت لزوم آنها را معرفی کنید: گاهی اوقات، حضور والدین می تواند به طرح داستان کمک کند. یک مثال کامل، کتاب مصور «جایی که وحشی‌ها هستند» اثر موریس سنداک است. مادر مکس او را به اتاقش می فرستد و ماجراجویی وحشیانه او آغاز می‌شود، اما مادر شخصیت اصلی داستان نیست.

آنها را در تصاویر نشان دهید، اما بدون دیالوگ: والدین نباید شخصیت اصلی باشند، حتی شخصیت‌های راهنما. و نیازی نیست حرفی بزنند.

آنها را به عنوان یک نماد نشان دهید. در کتاب «درخت بخشنده»، والد یک درخت است. این درخت است که برای همیشه و همیشه از خود می بخشد تا زمانی که چیزی باقی نماند، که در واقع نشان‌دهنده نقش والدین است. اما به این فکر کنید که کتاب چقدر وحشتناک می‌شد اگر  یک پدر یا مادر واقعی به کودک چیزی می‌بخشیدند. نمادها روشی عالی برای مشارکت والدین در داستان هستند بدون اینکه داستان کلیشه ای یا ساده به نظر برسد.

ادامه دارد…