نویسنده اخلاق مدار کسی است که میخواهد با وجدان بنویسد . نوشتن جنونی است که از دو قسمت وجود انسان استفاده میکند. دل اثر را پیش از نوشتن حس میکند و عقل آن را روي کاغذ میآورد . براي نوشتن باید نیمه چپ و نیمه راست مغز، ضمیر خودآگاه و ضمیرناخودآگاه، هویت تحلیلی و هویت شهودي خود را فریب دهیم؛ بنابراین مبتلا به جنونیم. (کینگ، ١٣٧٢، ١٨)
مولف واقعی ممکن است با یک ایدئولوژي و تفکر مخالف باشد؛ اما بهعنوان مولف پنهان هویتی مستقل از هویت خود واقعیاش دارد و میتواند دیدگاههاي دیگري را در قالب رمان، نمایش و یا فیلم عرضه کند. در واقع نوع طرح، شخصیتپردازي و جهانبینی کلی اثر به او برمیگردد. مولف پنهان، نویسنده متن خاص با تفکري مشخص است که هویت مستقلش با اثرش معرفی میشود؛ اما مولف واقعی، شخصیت خود نویسنده است که میتواند سرشار از دیدگاههاي متفاوت باشد و در هر اثر بهصورت مولفی پنهان ظاهر شود.
«نویسنده واقعی میتواند در نوشتهاش، عقاید، نگرشها و عواطفی سواي زندگی واقعی خود یا کاملاً در تضاد با آن بیان کند. حتی میتواند در آثار مختلف خود، عقاید، نگرشها و عواطف گوناگون را از سر بگذراند. بنابراین، در حالیکه مولف واقعی در معرض دگرگونیهاي زندگی واقعی است، مولف پنهان اثر معین، هویت و موجودیتی ثابت دارد.» (کنان، ١٣٨٧، ١٢٠)
در مقابل میتوان گفت خواننده واقعی همان فردي است که مخاطب اثر است و آن را میخواند و یا میبیند و خواننده پنهان، کسی است که مولف پنهان، بهخاطر نوع کارش او را بهعنوان مخاطب خود در نظر گرفته است. همچنین در سطح بعدي روایت، راوي درون متن داستان را روایت میکند و شخصیتهاي درون متن آن روایت را میشنوند. از آنجایی که در آثار امروزي حضور راوي کمرنگ شده، در مقابل حضور شنونده روایت نیز نادیده انگاشته میشود.
«نویسنده خوب، ذرهبینش را همیشه در جیب دارد؛ اما ذرهبینی دیدن او با ذرهبینی دیدن دیگران تفاوت میکند. او، نه فقط بافتهاي بسیار ریز را میبیند، بلکه همان بافتها را هم به گونهیی میبیند که دیگران نمیبینند.»(ابراهیمی، ١٣٧٧، ٣٢٣)
ارنست همینگوي معتقد است سهلانگاري در نویسندگی، داشتن تعصب و کوچک بودن افق دید، عناصري هستند که کار نویسنده را به تباهی میکشاند. در کتاب »درباره ادبیات« آمده است: »اگر نمیتوانی با نیروي ابداع نمونههایی را که در زندگی وجود ندارند؛ اما لازم است آنها را یاد بگیریم ایجاد کنی، کار تو چه ارزشی دارد؟ و چهگونه خود را مستحق تصاحب عنوان نویسنده میدانی؟« (گورکی، ٢٥٣٧)
فرانسیس بیکن میگوید بعضی کتابها را باید چشید، برخی را باید بلعید و معدودي را باید جوید تا قابل هضم شود. وي معتقد است در دنیا سه نوع نویسنده وجود دارد. یکعده مثل مورچه، مطالب مختلف را از اطراف جمع میکنند و از جاییکه خودشان خلاقیتی هم دارند، کارشان فقط گردآوري مطلب دیگران است.
دسته دیگر چون عنکبوت اهل تولید هستند؛ اما تولیدشان تارهایی سیاه و بیفایده است. آخرین گروه مانند زنبورعسل هستند که از شهد گلها تغذیه میکنند و تولیدات ارزش مندي دارند. هر چند برخی اعتقاد دارند نویسندگان چهارمی چون کلاغ هستند که نوشتههاي دیگران را به سرقت میبرند. نویسنده باید در چارچوب روابط علیومعلولی که خود خلق کرده است، بماند. این وضعیت همان واقعیت پایدار است. «واقعیات پایدار صحنههایی تخیلیاند که نحوه تعامل شخصیتها را با دنیاي پیرامونشان تعیین میکنند، تعاملی که تا پایان داستان ادامه مییابد تا از آن میان معنایی پدید آید.» (مککی، ١٣٨٥، ٣٨)
مریم بصیري برگرفته از کتاب فرآیند شکلگیري داستان در ادبیات داستانی و دراماتیک